یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۸۸ مطلب با موضوع «داستان بیمارستان کشیده شدن» ثبت شده است

SICKNAL

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر

میخوای دلایل دیگه شم بگم که رفتم اونجا؟

داشتم به خودم میگفتم تبلغ پیامبر (ص) اصن اونطوری نبوده که میگن فقط از سر دلسوزی که خدا هم گفت دلت نسوزه عزیزم براشون اینا همینطورند و خلاصه پیامبر (ص) اومد برای پیامبر های دیگه و قوت قلبش ائمه اطهار بودند که مثلا ما مثل یوسف (ع) فرار کنیم یک دادی میزنیم خسینی یا گریه ی خسنی یا راه دیگه بود که عرض شد چند پست پیشم که اونم گفتم بد نیست حالا یادم رفته ولی نوح (ع) شیطون میاد میگه تو 900 بیشتر کار کردی از حضرت محمد(ص) پایینتر باشی ببین خودتون اختلاف ایجاد میکنید بعدم نوح خودش میدونه این سیستم آمریکا نهایت کار ایناها بود این پیامبران که ار آب درومد پیامبرم گفتم اومد برای پیامبرای قبل و در تکمیلشون چون دینشون کامل نبود حالا یه سری وایسادن مسلمون شدند خوب راضی هستیم اصن پیامبر خودش میگفتند که امت من امت من فلان بسان.یعنی به زورم که شده قبول کردیم بعد میگه چرا بیشتر علی علی نکرد و یه بار بیشتر درستشو بالا نبرد برای ولایت بیاد ضایعش بکنه پای شما و من...

ttte

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

لا ما میگیم استفاده از سگ ولگرد کنیم در حقیقت استفاده از خودشونه و از ه لحاظ مناسب تو نباید یعنی من خودمو بگم باید یاد بگیرم وقتی راه میرم به کسی نگاه نکنم به سگ ولگرد هم همینطور این از طرف امام زمانه که فردا اگه از محله شمام رد بشوند شما نگاه نکنید به ایشون خیره ان شالله و صد مزایا شاید هزاران مزایا برای استفاده که نه کاربرد از سگ ولگرد سگ ولگرد معمولا وحشی نیست اگه قصدت بد باشه من نمیدونم چند وقت پیش تو همون خونه همین زنبور های چی میگین شما گاوی؟ اومد نشست رو پای من منم اولش هرچی دعا تو ذهنم بود خوندم گفتم اگه نیش زد من چه کار کنم؟ کسی هم نیست به فریادم برسه بعد تکون ندادم رفت فرداش یکی دیگه بود یا خودش اومد دوباره به دندون گرفتن و تا خون پام درنیومد ول نکرد وخونم رو خورد منم هیچی نگفتم در صورتیکه در دوران کودکیم همچین آموزش اصن نبود و کبریت که دست میگرفتم توی دستم مادر بزرگم و بی بیم با اون چشم کهنه اش میدیدتعریف میکرد که این آتیش روشن کرده و نمیزاشتن کارمون رو انجام بدیم هوامون رو داشتن وگرنه ما با این شیاطین همیشه میخواستییم بریم و منم دلم نمیشد البته استغفارشو کردم قبلا که دلم پاک بود که بابی بیم سر یه سفره غذا بخورم بعد یادمه گفتم حالا که مرده فهمیده که من سرسفره باش غذا نخوردم روحش از من بدش میاد شاید محض همیین یه فاتحه برای میخوندم لااقل حالا تو جه فازیم خدا میدونه ای خدا نجاتم بده از دست اینا ای خدا به خوبی هام نگاه کن نه به زشتیام

fsssssss

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ق.ظ | علی | ۰ نظر


نمی دونم خدا گفته که دخترهام باید حجاب داشته باشن حالا ما نمیگیم لخت باشند همون ولی تو خیابون بدون روسری که میتونن بیان بیا خدا گفته ها حالا شوهر گیرشون بیاد چه عیب داره خودش خواسته ولی یکی نمیخواد اگه دختره ها این دخترا ضعیف شمرده شدن و زن ها میخوان گولشون بزنن این اینطوری میشه که زنه بدحجاب میشه وگرنه دختر خودش احساس خطر بکنه کارش درسته... همینارو داشتیم میگفتیم توی خانه که بردندمون تیمار و بدتر از اینا حالا از خانواده هم فرار نکرده بودیما رفتیم تو خونه خالی اولیمون پیش خدا و خرما

mdb

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر

در ادامه ی بحث قبل گفتیم پسرها رو بزارند دم مغازه ها مخصوصا سوپری ها مردها هم برند کارکنندها یا هم بشینند همون گوجه رو پوست بگیرن براشون چه فرقی میکنه!!!

خلاصه پسرای کوچیک تر و دخترها  بیان تو خیابونا بازی کنن یا باهم یا نه کاری بهم ندارند اصن این کوچیکا بزرگ که شدن باید مردها آموزش بدن خرابکاری نکنن و زن ها مخصوصا پیرترها الان ببین سیستم یه چی دیگست ها خلاصه یه زن دیوانه شده نمیدونه حکومت نظامی هست زده توی خیابون اومده بیرون دست خودشم نیست پسر پلیس و دختر پلیس که کوچک اند میان دستشو میگیرن اگه سگ ولگرد هم نبود و کم داشتیم یه گشتی میزنیم بر میگردیم زنه رعنا است خودش گرچه ازدواجم نکرده باشه اصن دختره خوبه؟؟؟ بعد میان این دختر و پسر پولیس که توی کم داشتن سگ ولگرد یا مورد قبول نبودن این سگ ها رشد کرده میگه زن برای چی اومدی بیرون اون یکی رن میگه با اجازه ی شوهرم بیا تماس بگیر با موبایلم بپرس حالا سیستم اوایلشه یا پسره گول میخوره یا واقعیته بالاخره از اول که نمیشه پسر به اوج کلک بازار سوار باشه تا بیاد فرش فروش بشه باباش که میدونه باید بره از این شغل بیرون بده دست بچه پسر حالا پسره هم نمیخواد یه مشکل دیگه است و سوپری هم باید بخواد ولی حالا نگاه 4 5 بار گول که خورد یاد میگیره خودش بدتر از باباشم حرفه ای میشه شما فرصت نمیدین این سرش به سنگ بخوره و گول مردم بعد راش نمیدین این پسر بیاد سر کار؟ زن و دخترو نمگیم ها ممکنه اونا از نظر جنسیتی نباید و نمیخوام اصن کی منشی میخواد پسره منشی بشه بگه بله عزیزم امری دارید پشت تلفن بگه ها بلکه اسیرش کردن دختری که باید الان خودسازی کنه با دوست پسرش اومده اسیر دکتر شده شده منشی خوب دکتره هم میخواتش مشروعا و گرفتاری های دیگه خودشم میخواد کی بهتر از این با این همه پول؟

همینا رو داشتیم زمزمه میکردیم دیگه که بردنمون اونجا یعنی لیاقتشو حالا هرچیشو پیدا کردیم که اون خدا بیامرز دست و پامونو بست تو خانمون بردمون اگه پلیس بود که باید حرفشو گوش میدادم وگرنه میزد شوخی نداره با کسی ولی یه خورده هم ناز کردیم وقتمون طلا بود داشتیم تو خانه حرف میزدیم که بله آقایه اومده ماست محلی گرفته زن ها فهمیدن بین خودشون از محبت پر شده خودشون میان اصن تنهایی میخرند میبینن زن های دیگه ی هم فهمیدن عجب ماستی چه میدونم شیر محلی خوبیه بعد بحران درست میشه مرده هم خودش مغازه رو دست یه پسر نمیده زنه هم میگه این اگه شیر محلی شه خودش عجب مردی باید باشه شوهرشم عصبانی نمیدونه چه کنه اعصاب مام خراب حالا بشینیم تو خونه چادر سر کنیم سهمیه بدن یانه .همینارو داشتم میگفتم دیگه......دنبال چی میگردی..

 

daa

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر


حالا ببین ما از اولش نظریات مختلفی دادیم ولی باز نه افراط نه تفریط اولش اومدیم گفتیم خوب بابا زن ها شیطنت میکردن به مراجع می نوشتن میشه برای خدا تو خانه هم چادر بر کنیم حالا نه سیاست الان میگه برای خدا اگه شده همین کارو بکنید بر اساس سیستم ما خوش اندام هم میشین نه به جز نماز احمدی نژاد خودش اینو میده و خوش هیکل تر و قوی تر از خود شوهرشم میشه حالا نه برای کتک زدن صرفا خوب دید مردها خرابه دیگه بعد گفتیم غیرت خدا زیاد بود در مورد موجودی به نام زن وگرنه کو 124 هزار پیغمبر؟ خلاصه نمیخواستم اینا رو بگم قاط زدم ما تو خونمون این چیزا رو هروور کردیم دیدیم مثل خونه ی خانوادگیم اصلا تاثیر نداره بعد گفتیم خوب زن ها باشه بیرون بیان از تو خونه و مانتو هم باشه برای خدا ولی مرد ها بمونن تو خانه این گرجه هایی بود که پوستش سفت بود و نرم نبود که زن ها یاد یه چی دیگه می افتادن فحش میدادن به میوه .خوب شیمیایی بود دیگه خلاصه زن ها برن سر ساختمان کار کنند و زن ها نبینن اینم نشد. بعد گفتیم از سگ های ولگرد استفاده کنیم که هرکدومش که صاحب نداشته باشه صاحبش صاحب الامر اون زنی که به قصد بد اومده بیرون رو میگیره خودش بعد دیدیم صد در صد آقایون مخالف سگ اند جه برسه ولگر خوب منم از این سگ های ولگرد که فرشته اند میترسم و زرم یا زعله همون خلاصه میره خلاصه سگم نشد بعد گفتیم تلفیقی از همش با اجازه ی شوهرش بره بیرون زن سگ هم باشه خودش میدونه اگه یه تیکه نون خشک زنه بهش بده یه سطل ماستی دستش بده باندازه گردنش میره در مغازه میخره میاد دیگه به اینشم لازم نیست دیدیم گربه بهتره سگ بیکاره صاحبم نداره همین چیا داشتیم میگفتیم فرستادنمون تیمارمون کنند اعتصاب شد برگشتیم ها ها ها ها

dwf

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

 
داشتوم به خودم میگفتم البته سیستوم خرابه که باید قیامتی بعد از برزخ بایفته به کار اینو همه هم میدونن حالا برزخم باشه سیستمش ملکوتیه و اینا بله هست ولی خوب. یعنی حالا که اقدر ملکوت رو دوست دارید با اومدن حضرت باید بیترتر بشه اگه چنین عالمی اصن هست هست دیگه.داشتوم بدین فکر میکردم که امام خسین (ع) خواست یه کاری بکنه یعنی همه رو همه ی آبرو ها نمی دونم خونش ریخته بشه به آبروی خدا دورش جمع شدن حالا به هر دلیلی وگرنه چه کار به شیخ نشین ایرانی داشت حتی نامه م براش ننوشت و اونجا تو مدینه هم که چه وضعی شاید خوب بدتر از کوفه یم بود حالا بگدریم داشتم میگفتم یک آهویی خواستندش بکندش حالا کازی هم ندارم اومد پیش امام ولی حساب کن چه شعوری دارند این حیوانات که جمع نشدند مثل حضرت سلیمان دور امامان اینو داشته باش حالا ما چه این دنیا چه برزخ چه میکنی اصن تو خوشت میاد اسم ننه ات رو همه ببرند خوب نه حضرت خیلی پاک و معصومه خوب دیگه بدتر دیوانه حودت دیونه ای بعد میگی مجنون حسینم.غیرتم لوتیگری قدیم من باید همه ی اینا رو دوباره تکرار کنم؟؟؟حالا عیبم نداره نامشو ببری و توسل قلبی داشته باشی شاید بدتر از آهو باشی ولی روضه ی مشکوف؟مکشوف؟همون والا خجالتم خوب چیزی یه.

tqblet

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

مو یک چیزی دیشب دیدوم طبق دیده ی خودما مو که کرم نداروم همینطری ادامه میدوم مینویسوم اصلا هدفی نداروم برای وبلاگ دهی همینطری از سر بیکاری به سروم زد یک چیزایی بنویسوم می دانی بیکاری خیلی بد چیزیه فساد میاره انگیزه ها رو از بین می بره و غیره مو هم نه که انصراف رفتوم از درس خوندن و دوباره میخوام بخونوم امسال ان شاالله اگه قبول بروم نه اینکه اینطریه بیکار بودوم از سر شوق گفتوم یک چیزایی گفته بروم بری خودوم و شما وگرنه آدم رو به یک جاهایی میکشونن مجبور به گفتن یک چیزایی می کنن آخرشم حرفه شونه دیگه کارشونه آخرشم میگن بفرما دیونه خونه این شغلشونه دیگه مو هم تجربه رفتوم بری اینکارا که چه طوری همه ضد مو دست به هم میدن و جمع میشن خودشون هم مقدماتشو آماده می کنن از میهامان تا دشمنان دیگه کسی میخواد دست مو رو بگیره نه بابا بعدشم میبرن دست و پاتو میبندن تو دیونه خونه دیگه بدتر از زندان مو خودوم میدونوم اگه احتیاط نکنوم و تن بدوم به اینکار چه سرنوشت شومی در پس پنهان به پیش روست خودوم میدانوم بله یک نظری هم رفته بودن در مورد یک چیزایی اصلا نفهمیدم چی شد...

rgeg

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ق.ظ | علی | ۰ نظر

باور کن من قرص خورده بیدم که این حرفها رو زدم وگرنه من چی کاره بیدم؟!

این نوشته ها با من چی کار قرص می خورم میرم تو فضا به زور هم حالا داستانشو تعریف می کنم برات..

ببین من اگه فحش می دم خیلی زرنگ میدونم کجا فحش بدم که دستت به من نرسه خوب اینجا رو کی میشناسه کی میدونه خونه ی من کجاس کجا میخواد منوپیدا کنه؟ هیچ جا دنیا به این بزرگی بگرد تا بگردیم پس خوب این ازین چی میخواستم بگم؟ آره دارو هام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ببین من که دارو نمیخوردم مامانم گفت بیا فلان دکترو معرفی کردند پدرسگ عجب دکتری هم بود یه قرص قرمز میداد از صبح تا شب باید میخوابیدی و تو خواب زجر کش میشدی چه بلایی به سرت میومد با سردرد شدیدا خوب؟ بلند هم که میشدی از خواب فقط به فکر خودکشی بودی این حس من از این قرصه قرمزه بود که دیگه نخوردمش گفتم من اصلا قرص نمیخوام گفتن بیا بریم دکتر پس گفتم دکتر بگین بیاد خونه خلاصه نرفتم پلیس 110 فرستادن با آمپول و اورژآنس دم در خونمون تا بلاخره تسلیم شدم که بستری بشم اونجا هم فرستادنم توی اتاق ایزوله شاید ندونی همون انفرادی با این تفاوت که دست و پا ها بسنه روی تخت با آمپول که میخواست جلو هم بزنه خلاصه اینکه اینم گذشت تا گفتم من دارو نمیخورم دکتره میگفت حالا میگفت پرستارم ولی روپوش سفید داشت! میگفت که ما اصلا کسانی که دوا نخورند رو اینجا نگه نمیداریم من تعجب کردم که برای چی اومدم پس خلاصه اینکه بهشون گفتم من دوا نمیخورم چون دلم میخواد فحش بدم باورشون نشد!!! خلاصه اینکه دکتره اومد پدرسگ گفت که خوب شوک الکتریکی بدین پرستاره به دادم رسید گفت به پدر و مادرم که بگین ما رضایت نمیدیم شوک بشه بچه مون اینا رو میگم که درس عبرتی بشه برای دیگرونا وگرنه بیکار نیستم هستما آبروی خودمو نمی برم تو که نمی دونی من چه جونوری هستم و خونمون کجاس همینطوری میگم خلاصه اینکه مجبور شدم قرصمو بخورم تا از این زندان یعنی بدتر از زندان فرار کنم البته با دوستایی هم دوست شدم مثلا سیگار بکشیم چه جوری هم یه اتاق داشت اتاق سیگار مخصوص سیگاریا میرفتیم اونجا دوست پیدا میکردیم و حال می کردیم.. خلاصه اومدم بیرون یه مدت گذشت یه یه سال دوسالی دوباره قرصم رو نخوردم و همون دکتر پدرسوخته فرستادم همونجا باز

و من اینا رو گفتم که دیگه نگی خوب قرصت رو نخور به ما چه  و از این حرفا نخورم که زندانیم می کنند!